__________

ساخت وبلاگ

دراز کشیده بودم روی مبل. با نوک انگشت‌های پایم زدم بهش، که اذیتش کنم. شروع کرد به نوازش کردنم. آن‌قدر غریب بود، که خوابیدم و سریالی را که تا به حال ندیده بودم و دوستش هم نداشتم تا آخر تماشا کردم، که آن لحظه را طولانی‌تر کنم و خاطره‌اش را در ذهنم حک...

+نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۴/۳۱ساعت3:33توسط ... |

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 23:54

- می‌دونم فقط یه چیزه که دوست دارم قبل رفتنم تجربه‌اش کنم و یه حسی از درونم، از تمام درونم بهم می‌گه که هیچ‌وقت به همون یکی هم نمی‌رسم. سخته. ولی بیشتر از این که سخت باشه، تلخه. خیلی تلخ.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 22:54

چند سال بهش گفتم فکر نکن، نتوانست. آخر هم انقدر فکر کرد تا رفت امریکا. حالا نشسته است آن سر دنیا و می‌گوید راست می‌گفتی، نباید فکر کنم و به گوشم می‌خواند که فکر نکن، این سر دنیا.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 22:54

تلویزیون روشن می‌شود. لابد ساعت باید حوالی ۲ بعد از ظهر باشد و آمار جدید و لابد وحشتناک‌تر از دیروز. صدای آهنگ را تا آخر زیاد می‌کنم، مرثیه‌ی راخماینف، به یاد اسفند ۹۷، به یاد همه‌ی اتفاق‌هایی که قرار بود بیفتد و نیفتاد، و حسرت می‌خورم برای همه‌ی روزهای گذشته که نمی‌دانستم زنده‌گی چیست و همه‌ی روزهای‌ آینده، که زنده‌گی نخواهم کرد. بر می‌گردم سر کارم. لعنتی.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 22:54

در روزهایی که همه می‌نالند از تنهایی و ندیدن هم‌دیگر در دنیای واقعی، من دلم لک زده برای تنهایی، تنهاییِ واقعی. امروز چند ساعتی خودم را کندم از همه جا و عجیب خوب بود. نمی‌دانستم دلم انقدر تنگ شده است برای نبودن.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 22:54

حال این روزها را نمی‌دانم با چه واژه‌ای می‌توان نوشت که زبان هم کم می‌آورد مقابل بغض آوارشده در گلوی تک‌تکمان. سه‌شنبه ظهر بود که تصمیم گرفته بودم لج‌بازی را کنار بگذارم و خوب باشم، که بنویسم از خوشی‌ __________...ادامه مطلب
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 14:06

این حسادت احمقانه‌ترینِ حسادت‌هاست و من احمق‌ترینم، لابد.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 14:06

باید می‌بودی. باید این شب‌ها این‌جا می‌بودی. لعنت به تو و جای خالی‌ات که قبل‌ترها هم پر نبود. لعنت به خیال بودنت که در همین چند ثانیه‌ی بیداریِ بین چهار ساعتِ میانِ کار تا کار هم تنهایم نمی‌گذارد. لعنت به تو و همه‌ی پرونده‌های بازی که از تاب نیاوردن بودنشان، می‌بندمشان بالاجبار.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 14:06

لعنت به همه‌ی نگفتن‌هایتان که من، حالا، بعد از نُه سال، باید نگران باشم که خودم به درک، اگر ویروسش بیفتد به جان خانه‌مان... لعنت به همه‌ی نگفتن‌های دنیا.

__________...
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 14:06

می‌گوید انگار سر کار گذاشته شده‌ایم توسط کائنات و چه خوب می‌گوید، که انگار یک دوربین مخفی کار گذاشته باشند جایی و یک‌ جایی قرار باشد خاموشش کنند و بگویند همه‌اش شوخی بود. کاش سر کار باشیم همه‌مان، در __________...ادامه مطلب
ما را در سایت __________ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onmy0wna بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 14:06